هرگز به دست اش ساعت نمی بست!

روزی از او پرسیدم

پس چگونه است

که همیشه سر ساعت به وعده می آیی؟

گفت:

ساعت را از خورشید می پرسم!

پرسیدم

روزهای بارانی چطور؟

گفت:

روزهای بارانی

همه ی ساعت ها ساعت عشق است!

راست می گفت!!

یادم آمد که روزهای بارانی

او همیشه خیس بود...!!!