سالروز بزرگداشت کوروش کبیر گرامی باد
به مناسبت بزرگداشت کوروش کبیر به همراه شعر و تصویر
7 آبان روز جهانی کوروش بزرگ روز آزاد منشی، حقوق بشر و افتخار ایرانیان است. این روز بزرگ رو به همگی ایرانیان درستین و ایران دوست شاد باش می گوییم .
گوشزد: این نوشتار به پارسی سره نوشته شده
است، از این روی واژگان درون کمانک ها (پرانتزها) واژگان بیگانه هستند و
واژگان درون ابروها {آکولادها} برای روشنگری آمده است.
هفتم آبان سال 1199 ایرانی برابر با 539
پیش از زایش (میلاد) یا 2547 سال پیش در چنین روزی، کورش بزرگ پس از گشودن
دروازه ی شهر بابل، اندر آن شهر بزرگ و باشکوه و بسیار کهن شد.
مردم بابل گمان می کردند که اکنون با
چپاول، کشتار و دست درازی به جان و دارایی و زنانشان روبرو خواهند شد و سپس
فرمانروایی زورگو و ستم گر بر آنان شهریاری خواهد کرد ولی کورش بزرگ و
سربازانش نه تنها چنین نکردند ونکه (بلکه) او فرمان آزادی و برابری داد.
فرمانی که در سال 1971 زایشی (میلادی) از سوی سازمان پاترمان هم پیمان
(سازمان ملل متحد) همچون نخستین بیله ی (منشور) آزادی مردم در جهان شناخته
شد.
جهت مشاهده شعر منشور کوروش و تصاویر و والپیپرهایی با کیفیت از کوروش بزرگ به ادامه مطلب بروید…
جهت مشاهده تصاویر در اندازه بزرگ روی آن کلیک کنید
شعری از شاعر با ذوق “صادق علی حق پرست” که منشور کوروش را به نظم کشیده است:
جهان در سیاهی فرو رفته بود
به بهبود گیتی امیدی نبود
نه شایسته بودی شهنشاه مرد
رسوم نیاکان فراموش کرد
بناکرد معبد به شلاق و زور
نه چون ما برای خداوند نور
پی کار ناخوب دیوان گرفت
خلاف نیاکان به قربان گرفت
نکرده اراده به خوبی مهر
در اویخت با خالق این سپهر
در آواز مردم به جایی رسید
که کس را نبودی به فردا، امید
به درگاه مردوک یزدان پاک
نهادند بابل همه سر به خاک
شده روزمان بدتر از روز پیش
ستمهای شاهست هر روز بیش
خداوند گیتی و هفت آسمان
ز رحمت نظرکرد بر حالشان
برآن شد که مردی بس دادگر
به شاهی گمارد در این بوم وبر
چنین خواست مردوک تا در جهان
به شاهی رسد کوروش مهربان
سراسر زمینهای گوتی وماد
به کوروش شه راست کردار داد
منم کوروش و پادشاه جهان
به شاهی من شادما ن مردمان
منم شاه گیتی شه دادگر
نیاکان من شاه بود و پدر
روان شد سپاهم چو سیلاب و رود
به بابل که در رنج و آزار بود
براین بود مردوک پروردگار
که پیروز گردم در این کارزار
سرانجام بی جنگ و خون ریختن
به بابل درآمد ، سپاهی ز من
رها کردم این سرزمین را زمرگ
هم امید دادم همی ساز وبرگ
به بابل چو وارد شدم بی نبرد
سپاه من آزار مردم نکرد
اراده است اینگونه مردوک را
که دلهای بابل بخواهد مرا
مرا غم فزون آمد از رنجشان
ز شادی ندیدم در آنها نشان
نبونید را مردمان برده بود
به مردم چو بیدادها کرده بود
من این برده داری برانداختم
به کار ستمدیده پرداختم
کسی را نباشد به کس برتری
برابر بود مسگر ولشکری
پرستش به فرمانم آزاد شد
معابد دگر باره آباد شد
به دستور من صلح شد برقرار
که بیزار بودم من از کارزار
به گیتی هر آن کس نشیند به تخت
از او دارد این را نه از کار بخت
میان دو دریا در این سرزمین
خراجم دهد شاه و چادر نشین
ز نو ساختم شهر ویرانه را
سپس خانه دادم به آواره ها
نبونید بس پیکر ایزدان
به این شهر آورده از هر مکان
به جای خودش برده ام هر کدام
که دارند هر یک به جایی مقام
ز درگاه مردوک عمری دراز
بخواهند این ایزدانم به راز
مرا در جهان هدیه آرامش است
به گیتی شکوفایی دانش است
غم مردمم رنج و شادی نکوست
مرا شادی مردمان آرزوست
چو روزی مرا عمر پایان رسید
زمانی که جانم ز تن پر کشید
نه تابوت باید مرا بر بدن
نه با مومیایی کنیدم کفن
که هر بند این پیکرم بعد از این
شود جزئی از خاک ایران زمین
درود بر کوروش کبیر که باعث افتخار ایران زمین و تمام آزاد اندیشان سراسر گیتی است
گردآوری،ویرایش و تنظیم : پرتال فرهنگی تفریحی فارسی مد